سهند ما

اندكي صبر سهند نزديك است...

عزيز دلم، ديگه چيزي به اومدنت و در اغوش كشيدن ات نمونده، اين روزها اتفاقات زيادي افتاده از جمله تغيير تصميم در مورد نوع زايمان و بيمارستان و پزشك ات، هر چند پذيرش اين تغييرات سخت بود اما اين كه پزشك و بيمارستان بهتري رو انتخاب كرديم، خيال منو بابايي راحت شد. قراره ١٦ دي ماه ٩٤ با كمك خدا و دكتر عفت رحماني كه خبر ورود تو رو بهمون داد،در بيمارستان پارسيان تهران به دنيا بياييي، يعني امشب اخرين  چهارشنبه اي هست كه در وجودم حس ات مي كنم؟  عزيز دلم اين روزاي اخر بارداري يه حس عجيبي دارم انگار دلم نميخاد اين نزديكي كه بين مون هست تموم بشه اما از طرفي دلم ميخاد هرچه زودتر ببينمت و لمس ات كنم. اين روزا  به  اصرار بابايي و ما...
9 دی 1394

هفته بيست و پنجم

سلام سهند عزيزم، بعد از مدت ها فرصت شد و بيام از حال و هواي عجيب و البته شيرين اين روزها برات بنويسم ... سهندم تو اين مدت سخت مشغول خريد وسايل ات هستيم : خريد كفش و لباسهاي خوشگل مردونه (راحتي و مهموني، كفشات اينقدر كوچولو و با مزه است كه هر روز بعد از رسيدن به خونه نيگاشون مي كنم و خستگيم در مي ره) كه اون ها رو تا آماده شدن كمدت توي يه كشوي مخصوص چيدم. راستي خاله س ي م ا مثل هميشه كه تو كارهاي سخت كنار مامانيه با هامون اومد و در اتخاب لباس هات كمك كرد. سفارش تخت و كمدات و گشت گذار تو اينترنت و مغازه هايي كه وسايل ني ني دارن . در كنار همه اين كارها تجربه شيريني كه بهم انرژي ميده حس كردن حركاتت هست عزيز دلم كه مخصوصا به محض خور...
4 مهر 1394

پسر كوچولوي ما

عزيز دلم ، روز شنبه 13 تير ماه 94 ساعت 5 بيمارستان صارم وقت غربالگري مرحله اول ات بود . اون روز عصر با سر درد شديد به خونه رسيدم و يك ساعت بعد هم بابايي رسيد خونه و ديد كه من دارم از شدت سر درد گريه مي كنم، با دوربين اش ازمون فيلم گرفت و  توي فيلم گفت كه اينقدر مامانتو اذيت نكني ، اما به نظر من خستگي اداره و گرماي تير ماه  بود كه اذيتم مي كرد، نه تو عزيز دلم ... بگذريم خلاصه آماده شديم و با كلي خوراكي شيرين كه لازم بود قبل از سونو و آزمايش بخوريم راهي بيمارستان صارم شديم .  با ديدن محيط بيمارستان و مامانايي كه مثل خودم بودن، سر دردم فراموش شد  با بابايي (سه تايي) وارد اتاق سونو شديم  وقتي آقاي ذكتر مهربون صداي ...
14 تير 1394

پايان سه ماهه اول

تربچه مامان و بابا ، امروز وارد هفته دوازدهم شدی و این هفته کلی کار داریم و من برای دیدن عکس جدیدت لحظه شماری می کنم . فردا صبح ساعت 8 با بابایی میریم بیمارستان صارم پیش یه دکتر جدید، امیدوارم اونجا از همه جهت نظر مونو جلب کنه و از سر در گمی در بیاییم خیالمون بابت بیمارستان و دکتر راحت بشه . عزیز دلم این هفته باید تست غربالگری مرحله اول و سونوی ان تی انجام بشه . از خدایی که تو رو به ما هدیه داده می خوام که صحیح و سالم باشی . این روز ها همراه مامان همش پشت لپ تاپ هستی و پا به پای من پروژه های درسی شو انجام می دی ، البته بابایی هم داره کمک مون می کنه . مرسی عزیزم که شرایط کاری و درسی مامان رو درک می کنی و زیاد اذیت ام نمی کنی . کوچ...
5 تير 1394

اولين عكس

تربچه مامان روز 30 ارديبهشت 94 رفتيم سونوگرافي(  نرگس ) و براي اولين بار  ديدمت ، اين هم اولين عكس ات در 6 هفتگي . دكتر گفت هنوز قلب ات تشكيل نشده و بايد چند روز ديگه مجددا سونو داشته باشم . كمي نگرانمون كردي اما خدا رو شكر 17 خرداد 94 قلب ات هم رو ديدم .   ...
19 خرداد 1394

خبر آمد كه عزيزي در راه است ...

كوچولوي نازم،‌درست وقتي كه مامان درگير آزمون جامع دكتري بود و مي خواست مطالبي رو كه شش ماه خونده بود ،دو هفته مونده به امتحان مرور كنه .از راه رسيدي ... 20 ارديبهشت 94 ساعت 10:00 شب بالاخره جرات پيدا كردم و با بي بي چك فهميدم كه يه مهمون عزيز و كوچولو دارم و فرداي اون روز براي اطمينان از بودنت آزمايش دادم و 22 ارديبهشت ساعت 4 عصر مسوول آزمايشگاه( هدف ) بهم گفت مباركه مثبته ... خيلي شوكه شده بودم اولين كاري كه كردم به بابايي زنگ زدم كه سر كلاس بود و نتونست جواب بده ... بهش اس ام اس دادم كه " سلام بابايي من اينجام " بعدا بابايي زنگ زد و كلي ابراز خوشحالي كرد و بابت روز هاي سخت امتحان كه در پيش رو بود بهم دلداري داد . چه ...
19 خرداد 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سهند ما می باشد